«تار و زخمه» زندگی یک دختر ترکمن را در شمال افغانستان به تصویر کشیده است. این دختر قربانی جرمی می شود که پدرش انجام داده است. پدر دختر سال ها پیش پسر شخصی به نام مختار را با سم اسبش کشته و حالا دخترش را باید به رسم «بد» به مختار بدهد. این دختر آی نبات نام دارد و پدرش او را به این دلیل که خواندن و نوشتن را آموخته است و می تواند نامه بنویسد، از رفتن به مکتب باز می دارد.
آی نبات که دختر یک خانواده قالین باف است، مجبور به خانه نشینی می شود تا قالین ببافد. پدرش او را به ازدواج مختار در می آورد که شوهر چهار زن است. مختار در پاسخ به این که زن پنجم در اسلام روا نیست چنین میگوید: «درست است که من چهار زن دارم اما زن اولی خود را مادر خوانده ام.»
روز نامزدی فرا می رسد و زنانی با سبدهایی از سیب و میوههای تازه از راه می رسند. گریه و زاری آی نبات برای خودداری از این ازدواج راه به جایی نمی برد.
سیاه روزی های آی نبات آغاز می شوند. او پس از نامزد شدن، حامله میشود ولی شوهرش مختار می گوید آی نبات از او حامله نشده است. پدر دختر همواره او را با قمچین اسب لت و کوب میکند که چرا پیش از عروسی حامله شده است.
آی نبات از ترس پدر سر به صحرا می گذارد و از این خرابه به آن خرابه شب را صبح و صبح را شب می کند. بالاخره فرزندش در یکی از ویرانهها به دنیا می آید ولی آی نبات هنوز در آغاز راه بدبختیهای زندگی است. آی نبات عاشق پسری است که هرگز به او نمی رسد. پسری که دختر را از جان دوست دارد.