- 1قسمت 1amdb
- 2قسمت 2amdb
- 3قسمت 3amdb
- 4قسمت 4amdb
- 5قسمت 5amdb
- 6قسمت 6amdb
- 7قسمت 7amdb
- 8قسمت 8amdb
- 9قسمت 9amdb
- 10قسمت 10amdb
خورشید پس از پنج سال زندگی مهاجرتی به روسیه به تشیع جنازه ی مادرش برمیگردد اما برادران یک ساعت قبل مادر را دفن و خاک میکنند. خورشید از این حادثه سخت متاثر شده و با برادرش خسرو جنگ دعوا میکند. مراسم فاتحه خوانی به میدان جنگ تبدیل میشود. خسرو برادرش را به پول دوستی و خسیسی محکوم میکند.
چند روز از مرگ مادر نگذشته بین برادران مسئله ی تقسیم میراث به میان میاید.
برادری کوچک – خیام باور دارد که میراث پدر برای فرزند کوچک خانواده میرسد و بقیه برادران باید از خانه بروند. خیام از چندین آدم بدهکار است و از توانایی پرداخت عاجز مانده با خانمش درگیر میشود و خانمش با سه فرزندش به خانه ی مادرش میروند.
خیام منتظر معجزه است تا تمام قرض هایش تمام شود و دلیلی شود که خانمش به خانه برگرداند.
برادر وسطی – خسرو: دوست دارد که خانه به سه بخش مساوی تقسیم شود. خسرو دو آرزو دارد. یکی فرزنددار شود و دیگری سهم حلال از خانه بگیرد.
برادر بزرگ – خورشید: تصمیم دارد که یک بنای در جای دیگر بسازد و بتواند دور از پدر و برادرانش آرام زندگی کند که آرزوی چند ساله ی شان است.
لازم به ذکر است که برادر کوچک سند خانه را ضمانت بانک مانده اما وام پرداخت نشده است و دادگاه تصمیم میگیرد که در صورت عدم پرداخت به موقع خواست های مکرر وام دهنده ٫ بانک مالک خانه شود. در این شرایط برادران از خواسته های شان دست برداشته و برای نجات خانه تلاش میکنند.
پدر: از غم مرگ همسرش ٫ جنگ و دعوای پسرانش و بدهی بانک رنج میبرد. در بین سه پسر ٫ سه عروس و نواسه هایش ٫ کسی نیست که از پدر فلج مراقبت کند و مجبور میشوند که یک پرستار استخدام کنند.
بعد از چندین تلاش های ناکام خورشید مجبور میشود که بنای نیمه کاره خودش را بفروشد تا خانه نجات یابد که میابد. به افتخار خانه و ناجی خانه یک مهمانی ترتیب میدهند و در آخر مهمانی دوباره مسئله ی تقسیم خانه مطرح میشود و مهمانی به جنگ و دعوا های تن به تن تبدیل میشود.